پابرهنه ، زیر بارون !
الهی ...
با خاطری خسته؛ دلی به تو بسته، دست از غیر تو شسته، در انتظار رحمتت نشسته ام...
میدهی کریمی، نمیدهی حکیمی، میخواهی شاکرم، میرانی صابرم ...
الهی...
احوالم چنان است که می دانی و اعمالم چنین است که می بینی؛ نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز...
الهی...
مشت خاکی را چه شاید و از او چه بر آید و با او چه باید ...؟
دستم بگیر
یا ارحم الراحمین!
نوشته شده در پنج شنبه 90/8/5ساعت
8:41 عصر توسط حلما نظرات ( ) |
Design By : Pichak |
Upload Music