پابرهنه ، زیر بارون !
سلام
به همگی !
خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی
وقت بود آپ نکرده بودم ! به اندازه ی همون خیلی یه هم دلم براتون تنگ شده بود !
دلم
داره یاد می گیره و عادت می کنه که واسه همه یه ذره بشه ... واسه همه تنگ بشه در
صورتی که می دونه دیگه به احتمال بسیار بسیار زیاد نمی بینتشون ... حالا دیگه دعای شب و روز دلم شده این که یه
فرصت دیگه بهش بدن ! یه بار دیگه بتونه کسایی که از اعماق وجود دوسشون داشتو ببینه
... یه سال دیگه با هم و کنار هم بگذرونن ! اما هی عقلم دخالت می کنه و سر دل
بیچاره ام داد می زنه که الکی خودتو صابون نزن (!) ؛ هر چند که آرزو بر جوانان عیب
نیست !
خدا
جووووووووووووووووووووووون !
الآن
کلا درگیر یه سوالم :
این
دل کوچیکم رو به چه کسی بدم ... ؟
دلم
رو بین دوستام ؛ بین نزدیک تزین و عزیزترین افراد تو زندگی ام تقسیم کرده بودم !
تازه این تقسیمات منطقه ای داشت به نتیجه می رسید که یهو چشام باز شدن و ته راهو
دیدن ! حالا دلم رو چی کار کنم ... ؟ به کی بدم تا بتونه جای اون دوستا رو پر کنه
... ؟ اصلا کسی این توانایی رو داره ... ؟ هیچ کس تو این دنیا هست که بتونه جای
اونا رو تو دلم بگیره ... ؟ اگه قرار بود این قدر زود براشون جانشین پیدا بشه ؛
چرا ما باید با هم دوست می شدیم و این همه دلامونو به زحمت می انداختیم ؟!
خدا
جونم ؛ کمکم کن !
کمک
کن ! نمی دونم چه طوری ولی کمک کن ! نمی دونم باید فراموششون کنم یا نه ... ؟ نمی
دونم باید گریه کنم یا بخندم ! کمک کن ! نمی خوام از دوستام جدا بشم ! کمک کن
دوباره ؛ دبیرستانو با هم بگذرونیم ! هر چند دیگه تقریبا کار از کار گذشته و این
آرزو از همون آرزوهاست که بر جوانان عیب نیست ! اما بازم کمک کن ...
آها
! راستی امروز زهرا میاد ! فاطمه خوشحاله ! خوش به حالش ... ما که بخیل نیستیم !
خدا واسه همه از این خوشحالیا بخواد !
حرفی
برای زدن ندارم جز این که :
همه ی برزیل این جاست !
در
پناه خدا ؛ تا بعد !
Design By : Pichak |
Upload Music