سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پابرهنه ، زیر بارون !

سلام بر تو و نیزه ای که حامل توست

به محملی که درونش تمامی دل توست

سلام بر تو بر زلف عنبر افشانت

نگاه غم زده ی زینب پریشانت

دشت پر از ناله و فریاد بود

سلسله بر گردن سجاد بود

فصل عزا آمد و دل غم گرفت

خیمه ی دل بوی محرم گرفت

زهره منظومه زهرا حسین

کشته افتاده به صحرا حسین

دست صبا زلف تو را شانه کرد

بر سر نی خنده مستانه کرد

چیست لب خشک و ترک خورده ات

چشمه ایاز زخم نمک خورده ات

روشنی خلوت شبهای من

بوسه بزن بر تب لبهای من

تا ز غم غربت تو تب کنم

یاد پریشانی زینب کنم

آه از آن لحظه که بر سینه ات

بوسه نشاندند لب تیرها

آه از آن لحظه که بر پیکرت

زخم کشیدند به شمشیرها

آه از آن لحظه که اصغر شکفت

در هدف چشم کمانگیر ها

آه از آن لحظه که سجاد شد

همنفس ناله زنجیر ها

قوم به حج رفته به حج رفته اند

بی تو در این بادیه کج رفته اند

کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست

آینه ای مثل تو بی رنگ نیست

آینه رهگذر صوفیان

سنگ نصیب گذر کوفیان

کوفه دم از مهر و وفا می زدند

شام تو را سنگ جفا می زدند

کوفه اگر آینه ات را شکست

شام از این واقعه طرفی نبست

کوفه اگر تیغ و تبرزین شود

شام اگر یکسره آذین شود

مرگ اگر اسب مرا زین کند

خون مرا تیغ تو تضمین کند

آتش پرهیز نبرد مرا

تیغ اجل نیز نبرد مرا

بی سر و سامان توام یاحسین

دست به دامان تو ام یا حسین

جان علی سلسله بندم مکن

گردم از خاک بلندم مکن

عاقبت این عشق هلاکم کند

در گذر کوی تو خاکم کند

تربت تو بوی خدا می دهد

بوی حضور شهدا می دهد

مشعر حق عزم منا کرده

ای کعبه ی ششگوشه بنا کرده ای

تیر تنت را به مصاف آمدست

تیغ سرت را به طواف آمدست

چیست شفابخش دل ریش ما

مرحم زخم و غم و تشویش ما

چیست به جز یاد گل روی تو

سجده به محراب دو ابروی تو

بر سر نی زلف رها کرده ای

با جگر شیعه چه ها کرده ای

باز که هنگامه برانگیختی

بر جگر شیعه نمک ریختی

.....

 

مرحوم محمدزضا آقاسی

 

امام حسین (ع)


نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 7:30 عصر توسط حلما نظرات ( ) |

 

حرف هایی هست برای نگفتن

و ارزش عمیق هرکی

به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ...

و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن

و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی

که باید قلم را بکنم و دفتر را پاره کنم

و جلدش را به صاحبش پس دهم

و خود به کلبه ی بی در و پنجره ای بخزم

و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت ...

                                                                      دکتر علی شریعتی


نوشته شده در جمعه 89/9/5ساعت 1:53 عصر توسط حلما نظرات ( ) |

پس از مدت ها سلام ! یه شعر گذاشتم براتون مامان ! خودم خیلی دوستش دارم ! حتما بخونیدش ...

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
حبیبم سیل غمها

گل پونه ها نا مهربانی
آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
حبیبم سیل غمها


نوشته شده در پنج شنبه 89/8/6ساعت 5:20 عصر توسط حلما نظرات ( ) |

سلام !

میدونم که خیلی وقت بود آپ نکرده بودم ... ! حالا کردم !

اول از همه روز کودک مبارک ! من به مناسبت روز کودک قول 10-20 تا آدامس خرسی رو از بابام گرفتم !!!

دوم از همه هم روز دختر مبارک ! هر چند فردا است اما من بی کار نیستم که هر روز آپ کنم مناسبت های مختلف رو تبریک بگم !

بگذریم ...

کلی حرف داشتم که روی دلم باد کرده بود و میخواستم بنویسم ... نوشتم ... یه صفحه ی کامل رو پر کردم اما با سنگ دلی تمام همشونو پاک کردم ... هنوز هم دلیل موجهی برای این کار ندارم . یه دفعه احاس کردم ... نمیدونم چه احساسی کردم ! فقط میدونم الان بیشتر از همیشه تنها موندم ... خدا رو شکر چندتا از دوستام پیشم هستن اما من تنهام ... نه از بی معرفتی اونا ها ... از اعماق وجودم ... هیچ کس نیست که بتونم راحت باهاش حرف بزنم ، گریه کنم ، بخندم ، یا هر چیز دیگه ... . این تنهایی خستم میکنه . کلافه ام میکنه . شاید هیچ کس نتونه این حس منو درک کنه ... خودم هم هنوز کاملا درکش کنم . نمی توم وصفش کنم . نمی تونم چون غریبه ...گریه‌آور

از دنیای خوبی که داشتم جدا شدم و حالا باید دوباره یه دنیای دیگه واسه خودم بسازم ... این زجر آوره . از اونایی که دنیامو باهاشون قسمت کرده بودم جدا شدم ... ! بازم توهین به دوستام نشه ! خیلی خوشحام از این که دوباره پیشم هستن ... اما اینا فقط سه نفر از اونایی هستن که من تو دنیام باهاشون شریک بودم ...

این خودش به اندازه ی اون یه صفحه ای شد که پاک کردم .. ! فعلا ...

و با یادی از سهراب که خدایش بیامرزد :

 به سراغ من اگر می آیید ... نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد ، چینی نازک تنهایی من ...


نوشته شده در جمعه 89/7/16ساعت 4:59 عصر توسط حلما نظرات ( ) |


Design By : Pichak


Upload Music