من هم كه تو اين هير و وير، عصباني(با لحن مقدم خوانده شود) كه تك روي ام به هم خورده همين طوري داشتم حرص مي خوردم و دنيا و تيره و تار مي ديدم به دو دليل 1) اين كه تك روي ام به هم خورده بود2) نمي دونستم چرا اين ديوونه هي ضيافت ترتيب مي ده3) با مقدم دعوام شده بود كه چرا ميرزايي نبايد با مدرسي حرف بزنه 4) شير و نخود فرنگي پرورشگاه تموم شده بود. و پنجمي اين كه نمي دونم چرا اين دو تا دليل يه ذره بيش تر شد.
همين جوري كه داشتم حرص مي خوردم و نمي دونستم چرا در حالي كه سارا و خانم بيده مثل بوق وايسادن ، ليلا و مقدم پاي فاطمه رو گرفتن. مي بينم كه اوضاع ناجوره و بچه هاي عزيز پرورشگاهم دوباره پرورشگاه رو با خانه ارواح اشتباه گرفتن و تاريخ در حال تكرار است و دوباره پرشيا اومده و اينا...ليلا و مقدم هم فاطمه رو مي برن بيمارستان و باز هم خانم بيده و سارا مثل بوق وايسادن و من موندم و يك پروشگاه درب و داغون با يك پرشيا و فرزاد فرزين كه داره عربده مي زنه و عناصر ديگه اي كه توي قسمت قبلي خونديد هي داد مي زنم ساكت شين هيچي گوش نمي ده...
يهويي سكته مي كنم و مي افتم و از دور مي بينم كه مقدم و ليلا و فاطمه با يه پرادو دارن بر مي گردن..مي يان بالا سرم و نگران و اينا مي پرسن چي شده...منم وصيت مي كنم كه پرورشگاهم رو سالم نگه دارن و نذارن پودر شه(باز هم با لحن مقدم خوانده شود)و بعد بيهوش مي شم.....
يهو عين اين فيلم ها چشمام رو باز مي كنم و مي بينم كه ليلا و مقدم بالا سرم وايسادن و دارن گريه مي كنن بعد كه حواسم مي ياد سر جاش مي بينم تو تخت خودمم و حالم هم خوبه و گويا پرورشگاه ساكت شده... از مقدم مي پرسم چي شده...اونم كه يهو مي فهمه من زنده ام ديگه گريه نمي كنه و خوش حال مي شه و مي گه كه به اوضاع سر و سامون داده و همه چي آرومه(حالا ما هي اوضاع رو آروم كنيم اين فاطمه خانم بياد نابود كنه) بعد هم مي شينيم با مقدم و ليلا حرف مي زنيم و لذت مي بريم كه يهو زنگ در زده مي شه و پليس آگاهي مي ياد جلوي در و مي گه كه شخصي به اسم سنا مدرسي در نزديكي اينجا مفقود شده و ما داريم دنبالش مي گرديم....مامور عمليات هم كي بوده پژمان بازغي!
نوبت كيه؟ موج اف ام!