طفلك مدرسي ! از بس دنبال من دويد شد عينهو متين !!!!!!!!! پرشياي مذكور در عرض چند ثانيه با خاك يكسان شد و من فوق العاده حال كردم و دماغ و ديوار و دنده برايم كف زدند (تشويق كردند ..) و بالاخره وارد داستان هيجان انگيز ما شدند .
مدرسي يه مشت اراجيف كليشه اي تحويل من داد و گورش رو گم كرد و به دماغ و ديوار سلام رسوند (دنده رو نمي شناسه !) و خلاصه به قول سهراب : رفت تا لب هيچ !
مقدم داشت كهير مي زد چون گفته بود نبايد با مدرسي حرف بزنم . منم از اونجايي كه تاب ديدن مقدم با كهير رو نداشتم مدرسي رو گاز گرفتم و آسفالتش كردم و اين بار تمام بچه هاي پرورشگاه برايم كف زدند !!!!!
خلاصه ضيافتي ترتيب داديم به مناسبت آسفالت شدن ! فرزاد فرزين داشت بعد تو رو مي خوند و پولي هي شماره ي حميد عسگري رو مي گرفت و هي اشغال بود . سارا كه تازه به وبلاگ من نظر داده هم شاد بود و داشت با بچه هاي من جيغ و داد مي كرد . متين رو از خواب بيدار كرديم و براش قضيه رو توضيح داديم . خانم بيده با يه كاميون باراكا اومد پرورشگاه و به همه يه پرادو باراكا داد . پولي تو كاشان يادته از عاليه پرسيدي هر يه ترم ميشه چند تا پرادو ؟؟!!
كلا همه شاد بودن . منم داشتم پاي بريده از زمين اوج مي گرفتم و ليلا و مقدم پاها منو گرفته بودن تا يه وقت اوج نگيرم !!!
يهو يه پرشيا كه پشتش يه دايناسور پلاستيكي بود جلوي پرورشگاه ترمز زد و پياده شد . من مثل هواپيماي توپولوف سقوط كردم و ليلا و مقدم با خيال راحت منو بردن بيمارستان !! سارا گيج شده بود نمي دونست كدوم مانتو شو بپوشه . باراكا توي حلق ميتن و خانوم بيده گير كرد و شروع كردن به سرفه كردن . پولي نمي دونست چي بگه فقط داشت ديوونه مي شد . بچه هاي پرورشگاه با صداي جيغ دماغ و ديوار و دنده چسبيدند به شيشه ي پنجره ! فرزاد فرزين داشت بعد تو را فرياد مي زد !
حكايت غريبي بود . من يهو زنده شدم و كتف راننده ي پرشياي مذكور را همچون هاپو گاز گرفتم و آرزوي ديرينه ام به حقيقت پيوست . سكوت مسخره اي در فضا حاكم شد . مشتركين مورد نظر در دسترس نيستند !
خب پولي نوبت توئه !!!