![](http://www.Parsiblog.com/PhotoAlbum/fmwave/Thumb_121859.jpg)
ادامه :
به خدا داشتيم زندگيمونو مي كرديم ...!! غير اين بود ؟
شده پرادومو بفروشم نمي ذارم ليلا و مقدم سوار پرشيا بشن !!! مي فهمي ؟ اين برادران مجلس هم پرشيا دارن . به نظرت اين چه ربطي داشت ؟؟!!
ضمنا اصلاح مي كنم مدرسي عاشق منه پس نمي تونيم دوئل كنيم بلكه من آسفالتش مي كنم !!!!
داشتيم مي گفتيم :
متين با ديدن پولي سفيد شده با اون همدردي كرد و شروع كرد به دردو دل كردن !
بچه هاي پرورشگاه كه پرورشگاه رو با خونه ي ارواح اشتباه گرفته بودن يه ريز جيغ مي زدن ! سارا هم يكي از مانتو هاي درجه 1 اش را پوشيده بود و رفته بود مدرسه تا يه امتحان سخت ازشون بگيره . ساعاتي بعد كاشف به عمل اومد كه پولي مردان دلاور گوگوريو رو براي ضيافت شام دعوت كرده پرورشگاه !!!
ما هم رفتيم گوش حميد عسگري رو گرفتيم تا براي ما و مهمان هاي ويژه مون ستاره را بخواند . شام هم نخود فرنگي با پلو بود !!
جومونگ داشت گريه مي كرد ما هم رفتيم محسن يگانه رو آورديم باروبنديلو ببند را بخواند . جومونگ نتونست جلوي خودشو بگيره و اومد وسط !!! بعد متين يكي زد توي گوشش و آرشيو موسيقي را اورديم تا يه شعر خوب انتخاب كند . آخر هم يادش رفت شام بخورد . راستي يادم رفت بگم جومونگ با ديدن متين به اثري از سهراب اشاره كرد : حيات نشئه ي تنهايي است !!!!!
من داشتم با يوري حرف مي زدم و اونم پز قيافه اش رو به من مي داد و مي گفت من زشتم !! يهو با ديدن متين (كه بازم غيزتي شده بود ) سكته زد و باباش اومد جمعش كرد . منم چند لحظه بود كه آرزو كردم متين مدرسي شود و آسفالتش كنم ...
داشتيم جومونگ و مردان دلاور گوگوريو رو بدرقه مي كرديم كه جلوي در پرورشگاه يك پرشياي مشكي ديديم ! ...منم يهو جوگير شدم و تا شهرداري منطقه دويدم تا ماشين آسفالتم رو بيارم . شب و بود و تاريك بود و من ، به آهنگ بعد تو فرزاد فرزين فكر مي كردم !
بقيه رو همكارمون ميگه !(جرئت داري ادامه بده !!!)