چرا قصه رو تحريف مي كني ؟
مي ريم آگاهي ميگن پرادو تون رو اوراق كردن خانوما لطفا برين با بزرگتر هاتون بياين ! (آخه با بچه هاي پرورشگاه رفته بوديم ..!!) ما هم خيلي راحت و آسوده داشتيم شيركاكائو و نخود فرنگي مي خورديم . البته از اون جايي كه من از شيركاكائو و نخود فرنگي خوشم نمياد داشتم همه رو نگاه مي كردم .
پولي رفته بيمارستان و پيش مقدم و ليلا است يهو خبر مي رسه هري رو از هاگوارتز اخراج كردن . پولي براي دلداري هري مي ره هاگوارتز . مقدم و ليلا كه به هوش اومدن خانم بيده جونم بهشون باراكا مي ده ، اونا هم يهو شارژ مي شن مي رن سر كار و زندگي شون !!
متين هم مي ره واسه خودش وايتكس مي خره تا سفيد شه . من انداختمش تو روشويي و دارم با اسكاج و ريكا و همون وايتكس صورتش رو مي شورم !
يهو سارا از مانتو فروشي مياد پرورشگاه و سوييچ پرادو رو مي ذاره كنار روشويي !!! اونوقته كه كاشف به عمل مياد سارا پرادوي منو برداشته و رفته تا مانتو فروشي و مانتو خريده ! پرادو هاي منفجر شده هم به جز خرج چيزي روي دست ما نگذاشتند !! آه...
متين سفيد شده به همه سلام مي كنه و بچه هاي پرورشگاه از ترس فرار مي كنن . بعد معلوم ميشه صاحب پرادو هاي منفجر شده مدرسيه و او اونجايي که .... (!) منه ازمون خسارت نمي گيره بلكه خودش به من پيشنهاد ميكنه تا آسفالتش كنم ....
بقيه ي قصه رو همكارم مي گه !!!....