• وبلاگ : پابرهنه ، زير بارون !
  • يادداشت : دوبيتي هاي امتحاني !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 25 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ما هم نشستيم تو پرورشگاه داريم دور هم شير و نخود فرنگي مي خوريم و مقدم هم گرسنگي مي كشه چون هم از شير بدش مي ياد هم از نخود فرنگي بعد نگرانيم كه اين پرادوسواران به رانندگي خانم بيده باراكاخور كجا تشريف دارن.

    يهو مي بينيم يه جمعيت عظيمي دنبال يك پرادو دارند مي دوند و پرادو هم كه گويا راننده ناشي اي دارد نم نمك دارد به در و ديوار مي خورد. مقدم كه گرسنه است و هيچي نخورده يكهويي از اين شك غش مي كند و كار اضافي مي گذارد روي دست ما ولي كسي متوجه نمي شود چون در همان لحظه صداي انفجاري آمده و مي بينيم كه پرادوسوران مثل كباب تابه اي دارن از پرادو مي يان بيرون. در اين ميان يكدفعه ليلا هم غش مي كند و باز هم كار اضافي مي گذارد روي دست من.

    من هم كه مي بينيم حال و روز كباب هاي تابه اي حالشان خوب است دوباره مي روم شير و نخود فرنگي ام را مي خورم يكدفعه آژير پاركينگ پرورشگاه جيغ مي كشد تا از ميان بدن هاي غش كرده به پاركينگ برسم مي بينم كه پرادوي اصلي را كه در پاركينگ پرورشگاه بوده دزديده اند و پرادوي منفجر شده متعلق به معلم جغرافي راهنمايي بوده كه سانتافه شو فروخته پرادو خريده...حالا هم دارم فكر مي كنم به اين كه با اين دو پرادو نابود شده چه كنم....

    ادامه دارد...